هذیان
سراب می بینم شبها
کابوس خواب راحت
چه دردناک است بی درد بودن
توهم سختی دیدن
هذیان می گویم باز
نمی توانم هایت را نمی توانم
تیر است در قلب
سرب داغ پمپاژ می کند در رگهایم
ریشه ام می خشکاند
بس نیست گلوله بارانم؟
تیرباران غربت
که یک انسان نبینی انسان
تیرباران تنهایی
مادر خواستن و دیوار دیدن
تیرباران حسرت
که اگر این می شد آن بود
تیرباران آزادی
که نفس در قفس آسان بود
همه را می جنگم اما
نمی توانم هایت را نمی توانم
هذیان می گویم باز...
۱۷ تیر ۱۳۹۲
۸ جولای ۲۰۱۳
آمریکا
"از دفتر نخواسته هایم"