رستگار
دوباره سه شنبه باران آمد
قطارِ یادگاری هایت با من
یادم هست
موهایم را برایت چتر کردم
انگشتانم تگرگ اسید روی صورتت
رستگاری نزدیک است
برای ندیدنت دلم تیر می کشد
سرم کریستال
۱۰ تیر را یادم هست
قلبم را چنگ می زند
اشک هایت
من سرم پر از تو است
تو و عطر یخ ورساچی
تو و من با دیوار
خیابان تنهایی
یادم هست
رستگاری نزدیک است
شاعرانه تر از مرگْ در،
زنی زیبا
یا
زیبایی یک زن
یادت باشد
پشت این لبخند خشم ها خوابیده
پشت این آرامش طغیان
پشت این نوازش زخم
پشت این خواب مرگ
پشت این مرگ اتقاف
پشت این نگاه انتقام
رستگاری نزدیک است...
۱۰ تیر ۱۳۹۴
۱ جولای ۲۰۱۵
آمریکا